شهر فلسفه ایران
  • خانه
  • دپارتمان‌ها
    • آموزش
    • پژوهش
    • اندیشه
    • زبان
  • دوره‌های جاری
    • دوره های جامع
    • دوره های آزاد
  • اساتید
  • رویداد‌ها
  • انجمن دانشجویی
  • مقالات فلسفه
  • اخبار
  • درباره ما
  • 0
شهر فلسفه ایران

مرجع اصلی آموزش های آنلاین و حضوری فلسفه در ایران

  • 02122053556
  • خانه
  • دپارتمان ها
    • آموزش
    • پژوهش
    • اندیشه
    • زبان
  • دوره های جاری
    • دوره های جامع
    • دوره های آزاد
  • رویداد ها
    • دوره های آزاد
    • دوره های جامع
  • انتشارات
  • مقالات فلسفه
  • اخبار
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • مقالات شهروندان
  • 1404-07-08

ارسطو و زمان

ارسطو و زمان

ارسطو و زمان

آنچه در هستی‌شناسی و مرگ-اندیشی محرز است، رابطهٔ شگرف بین اصلِ بنیادِ هستی[ترجیحاً بنیادهای آنتولوژیکِ این‌جهانی-تحت‌القمر=temporal ontologie] و زمان است. یعنی، آنچه پندارهٔ وجودیّت‌بخشی هستی را استوار نگه‌داشته، درحقیقت، تأمل بر مسئلهٔ زمان و زمانمندی در بستر جهان است. فارغ از اشاره‌ها و تبیین‌های متمایز در گفتمانِ هستندگی و مرگ-اندیشی (https://t.me/Mafrugh/1691) ، که کثرتِ دغدغه‌مندی‌های داخل گفتاورد فوق، اساساً اخصّ زمان در مقادیرِ نظام‌هایِ استعلایی بوده‌است، اکنون بایستی پرسش‌هایی مطرح سازیم. ما در گفتمانِ رسالهٔ فوق، اساساً خواستارِ مبرهن‌سازیِ تمایزمندیِ زمان/دوزمانی‌شدن در حیاتِ استعلایی و متافیزیکی از جنبه‌ی فرا-این‌جهانی بوده‌ایم؛ بدین‌سان که زمان، یا در اثر دگرسانیدگیِ زمانی در راستای انقطاعِ هستی وجود ندارد(ارجاع مجدد به مقاله مذکور)، یا با رخداد اتساع زمان، مفاهیم زمانمندانهٔ دنیوی، معروض دگرگونی و متغیرسازی شاکله‌های زمانی هستند. امّا اگر بخواهیم به‌همان نحوی که به مرگ، یعنی پیشامدهایی که محتمل‌الوجود بر جریان‌هایی پس از انقطاعِ هستی هستند، بیاندیشیم، لاجرم دستخوش فهمی تام نخواهیم بود. بل تنها می‌توانیم مقولاتی در ساحت تئوریک و عمیقاً نسبی، که اصولاً در مقادیر توصیفات جای‌دارند، بیان کنیم. ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی در رسالات خود راجع به آسمان، مکَوّن بودن‌اش، غیر مکَوّن، فسادپذیر و فسادناپذیر بودن آن، توضیح می‌دهد که: [در عین حال، روشن است که بیرون از آسمان مکان و خلأ و زمان هم وجود ندارد. زیرا در هر مکانی ممکن است جسمی وجود داشته باشد، و خلأ به‌ چیزی گفته می‌شود که در آن جسم نیست، ولی ممکن است باشد؛ و زمانْ عددِ حرکت است. ولی بدون جسمِ طبیعی حرکت وجود ندارد و امّا ما نشان دادیم که بیرون از آسمان جسم وجود ندارد و ممکن نیست به‌ وجود آید. بنابراین واضح است که، بیرون از آسمان، نه مکان وجود دارد، نه خلأ و نه زمان. درآسمان. ارسطو صفحهٔ 48]. آشکار است که دغدغهٔ ارسطو در مشروحات این‌چنینی، اصلاً راجع‌ به نظامِ محضِ زمانیِ استعلایی نبوده است، یعنی آنچه تجلّیِ استدلال و برهان‌های اوست، جریانی مطلقاً تحت عنوان «زمان» نیست؛ چرا که مسئلهٔ در آسمان، مسئله‌ای اخصّ وجودیّت و نا-وجودیّت «جسم» در لوای زمانمندی، فساد و مکون‌پذیری اوست. به‌نظر می‌رسد برای آن‌که زمان و لا-زمانیِ هستی را در فاهمه بگنجانیم، باید ابتدا آن را در رابطه‌اش با «جسم» و رابطهٔ هردو را با «مکان/مکانمندی» تعریف کنیم. امّا براهینِ متهور ارسطو در روی‌کرد‌های مذکور، توسط خودش به‌تفصیل انجام شده است. پس آنچه می‌ماند «زمان» است. زمانی که در اینهمانیِ خود است. درحقیقت، اگر با «آیثر» در فلسفهٔ ارسطو آشنا باشیم، در وهله نخست، برای ذهن مبرهن خواهد شد که آیثر، درواقع، چیزی‌ست در جریانی از مفاهیمِ مابعدالطبیعه و نا-بودگی‌های فیزیکی. یعنی نوعی از بودنی‌ست که ورای جهانِ فسادپذیر و این‌جهانی قرار دارد. امّا اگر مفهوم زمان را از جسم تهی کنیم، زمان، دیگر آنچه در اینهمانیِ جهانِ فیزیکی-این‌جهانی است، نیست. پس مقصود از زمان، غایتبندی‌ای فراتر از مفاهیمِ نا-استعلایی حیات را دربر خواهد گرفت. ولی این روی‌کرد، گسست زمانی یا دو-زمانی‌شدن در یک هستیِ متعیّن نیست؛ زیرا هستیِ متعیّن، تنها در هستیِ نا-استعلایی وجودیّت خود را تثبیت می‌کند. یعنی، زمانی که آن‌را از جسم تهی کردیم، زمانی متافیزیکی است، که در بررسی‌های آتی، مشخص می‌شود که آیا اصلاً در آن مفهوم، زمانی وجود دارد یا خیر؟ اگر زمان در مفهوم و صورتبندی‌ِ استعلایی، همانند یک «کُلِ» درخودمنسجم باشد، و همین‌‌طور که محرز است، نامتناهی باشد، پس فاقد بنیا‌ن‌های آغازینِ نخستین است. درحقیقت، زمانِ نامتناهی، در مکانی نامتناهی، هرگز شروعی نداشته است و پایانی نیز نخواهد داشت، پس اگر [آیثر] نامتناهی است، هرگز در جدول عناصری در برابر فهم، واقعبودگی، تجربه، شهود، تحت‌الامکان و پراکتیکال، متقومِ همگنِ چهار عنصر تحت‌القمر قرار نمی‌گیرد؛ امّا مسئله‌ٔ غایی این‌جا مشخص نمی‌شود، واضح بود که آیثر نمی‌تواند ذهن و پسوخه را که استطاعت استنباط و فاهمه عناصرِ تحت‌القمر را دارا هستند، در گسترهٔ تملک خود از حیث همان روی‌کرد ها و استنتاج‌شان درآورد؛ چون اساساً چیزی نامتناهی نمی‌تواند در بستر نظام این-جهانی قرار گیرد و البته، چیزی نامتناهی، نمی‌تواند جسم باشد، و چیزی که جسم نیست آشکارا در گروِ مکانمندیِ متعیّنی از هستی فی‌نفسه نیز وجود ندارد، پس عنصر پنجم، چون الهی و نامتناهی هست، تماماً دلالت بر نسبی بودن وجودیّت خود دارد. در نظرگاهی از مسائل بغرنجِ فیزیکی و تمهید اثباتِ‌شان، بدیهی‌انگاریِ آیثر و مصممیّتِ وجودیِ «هستنِ چیزهایی که تئولوژیکی‌اند»، تماماً براهینِ استقرایی اعم از شرطی و حملی یا مفاهیم منطقی-استدلالیِ این‌چنینی، نادیده گرفته‌ شده‌اند.

از آنجا که آیثر در هستی‌اش، که نامتناهی است، خود نیز نامتناهی است، و از آنجا که چیزی‌ست مطلقاً فی‌نفسه[=Thing in itself]، پس آنچه که مکانمندی‌ای است که آن در آن واقع شده‌است، خود نیز فی‌نفسه نامتناهی است. امّا ارسطو گفت: در حیاتِ فرا-آسمانی، نه خلاء است، نه مکان و نه زمان. پس درواقع، در فرا-آسمان‌ها، که استعلایی تعبیر می‌شوند، عدم است. امّا استعمال فعلِ [است‌] برای مؤلفه‌ٔ نا-بودنی همچون «عدم» صحیح نیست(مقالهٔ پارمنیدس و واقعیت). فارغ از این‌ حیث که ارسطو سه مورد فوق را در رابطهٔ تیزبینانه‌ای با «جسم» و «فعلیّت یک جسمِ فیزیکال» بیان داشته است؛ و «آیثر» از جنسِ عنصر پنجمی‌ست که چهارعنصر دیگر، تمایزی شگرف با آن دارند، باید پرسید که این عنصر پنجم، در چه روی‌کردی در مکان و زمان واقع شده است؟ اگر زمانِ نامتناهی‌ای باشد که در مکانی واقع شده باشد، اگر زمان A باشد، مکانِ نامتناهی B باشد، وجودیّت نامتناهیِ آیثر هم، ‌È بنامیم، رابطهٔ A با È و همین‌طور B با È رابطه‌ای انقطاع‌ناپذیر است[درحقیقت نامتناهی، به‌واحد‌های تناهی تجزیه‌پذیر نیست]. بنابراین، È همواره متعلّق به A و B است چرا که در حرکتِ تامِ خود، استعلایی است. همچنین، چون A واحد و متجانس است، یعنی یک کُلِ «تقسیم‌پذیر از حیث اقسامِ نامتناهیِ دیگر» و البته یکسان است[یکسان به‌مثابه عنصری که، در روی‌کردی نامتناهی‌اش، محض است]، متعاقباً B نیز این‌چنین است. در انحصارِ زمانِ نامتناهی، چون زمان از جسم تهی شده است، درواقع، از هر چیزِ این‌-جهانی و فاهمه‌پذیر منقطع است، و این رهیافت، دلالت بر کلیّتی دارد که استنباطِ وجودش، ملازمِ ذهن و تبیینِ نامتناهیِ همان ذهنِ نامتناهیِ انسانِ نامتناهی است که استقرار در مکانِ نامتناهی دارد. بالاخصّ، شرطِ ضرورتِ هستیِ È, استمرارِ همه‌جانبهٔ مفاهیمِ انتزاعی و استعلاییِ A با È و B با È است. برای این‌که بتوانیم وجودیّت È را اثبات، یا حداقل متصور شویم(تخیّل در بستر احتمال وجود یا تبیین‌های نسبیّتی)، بایستی چیزی را درنظر بگیریم، که تبیین وجودیِ È را، صورتبندی کرده و پی‌ بگیرد؛ اگر این نیرو یا عنصر را C بنامیم، لاجرم C نیز باید نامتناهی باشد و اگر C بتواند È را فهم کند پس رابطهٔ A با C و B با C نیز بدیهی‌ است. امّا مسئلهٔ ما، تبیینِ C، نیرویِ نامتناهی از È نیست؛ بلکه شرط ضروریِ تبیین، موضوعیتِ[Sache] تناهی بودنِ C است که بتواند آن را به قوایِ استنتاج و فاهمهٔ بشری برساند. پس اگر C در تناهیّت خود، È را فهم کند، پس È نامتناهی نیست و تناهی بودنِ È، وجودیّت محض و استعلاییِ A و B را منسوخ می‌کند. ولی چون چیزی تناهی نمی‌تواند نامتناهی‌ای را تبیین، تجربه و استنتاج کند، پس آیثر به‌هیچ وجه برای بشر محتمل بر فهم و شناخت نیست. [C<È→~(A~∧~B)]
از سوی دیگر، C در جایگاهِ تبیین‌کنندگیِ È، نباید در خود، «جسمیّت» داشته باشد، چرا که C نامتناهی، نمی‌تواند جسم باشد، درواقع، جسم نامتناهی ناممکن است؛ لذا هنگامی که C نامتناهی‌ای است که جسم نیست، پس همان È می‌باشد. پس C در مقادیر خود، از حیث فریضه‌ای که بیان شد، مهمل است. در غایت، چون C متفاعلِ نامتناهیِ È می‌باشد، پس همسان با È است [C=È] درواقع، C همان È است؛ زیرا تمامِ شاکله‌های استعلاییِ یکدیگر را دارند. همین‌طور C نمی‌تواند آشکارا مفاهیمِ وام‌گرفته‌شده از تابع مقادیرِ عناصریِ È با B و A با È را در زمانی متعیّن، امّا نامعلوم، به تناهیّتی برساند که اذهانِ تناهی، تبیین‌شان کنند؛ یا این‌که، نامتناهیّت مطلقِ C در روندِ انقضاءِ زمانی، منجر به انحطاطِ قوایِ استعلایی خود شود. شناخت‌شناسیِ فردی، آشکارا تناهی است. امّا ارسطو چرا آیثر را بدیهی می‌انگاشت؟ در نظرگاهی که دلالت بر ارائهٔ وجودی کند، یعنی مانند همانندسازیِ فوق، C در جایگاهی تماماً تناهی، بتواند È(نامتناهی) را، نه معروضِ سنجشِ محض، بلکه صور آن را از نشانگانِ اتفاقی، بسنجد یا با شکاکیّت، حدس بزند؛ می‌توان دست به حدس‌هایی کاملاً نسبی زد. [امّا] نسبیّت، دلالت بر تبیینِ اذهانِ تناهی ندارد، پس گاهی نسبی-اندیشی، در بی‌کرانگیِ جاهلیّت و ناتوانیِ قوه‌یِ خود، دست به تخیّل‌پردازی و کوششی در جهتِ واقعیت‌مند کردنِ آن تخیّلات. 

مقالات شهروندان

این مطلب چقدر مفید بود؟

ارسطو و زمان ارسطو و زمان
میانگین امتیاز 5 /5 از 1 کاربر

نظر خود را برای ما بنویسید

کامنت ها

مطالب مرتبط

روان‌کاوی، سوژه‌مندی و منطق چندمرکزی مقالات شهروندان
روان‌کاوی، سوژه‌مندی و منطق چندمرکزی
  • 1404-07-08

وان‌کاوی، سوژه‌مندی و منطق چندمرکزی: مهبد ذکایی ...

مشاهده مطلب
خطوط گریز و چندگانگی ریزوماتیک مقالات شهروندان
خطوط گریز و چندگانگی ریزوماتیک
  • 1404-07-08

خطوط گریز و چندگانگی ریزوماتیک: مهبد ذکایی ...

مشاهده مطلب

شهر فلسفۀ ایران محیطی است برای زندگی در پرتو دانش فلسفی. زندگی‌ای که می‌کوشد اخلاقی، اندیشیده و زیبا باشد، در افقی فلسفی که همواره به‌سوی سه ایده‌آل حقیقت و خیر و زیبایی در‌حرکت است. دروازه‌های این شهر به روی همگان گشوده است زیرا فلسفه چیزی نیست جز دانش همگان برای همگان.

ارتباط با ما
  • تلفن : 02122053556 - 09361135000
  • آدرس :تهران : بلوار نلسون ماندلا شمالی.خیابان گلدان .پلاک 5 زنگ 3
دسترسی سریع
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • اخبار
  • مقالات فلسفه